از ترس بی تو لال شدن حرف میزنم...

دوسه یاریم موافق تو هم ای دوست بیا/ منم و فکر و خیال تو! کسی دیگر نیست...

از ترس بی تو لال شدن حرف میزنم...

دوسه یاریم موافق تو هم ای دوست بیا/ منم و فکر و خیال تو! کسی دیگر نیست...

۰۲ بهمن ۰۱ ، ۲۳:۴۷

شروع دوباره

 

 

امروز بعد از ماهها دوباره دلم هوای نوشتن کرد.

این حس و این نیاز به نوشتن هر وقت غمگینم سراغم میاد. و خب بعله باید اعتراف کنم که دوباره دلم گرفته و سینه م سنگینه. اتفاااااقهاااا توی این مدت افتاده. نگفتنی... 

اینقدر همه چیز بهم پیچیده و بهم ریخته س که واقعا گاهی به قلبم فشار میاد و احساس درد توی قفسه سینه م میکنم. البته اینم بگم که وقتی ماه قشنگمو میبینم برای چند لحظه هم که شده همه چیزو فشار میکنم و فقط خدا را به خاطر وجودش شکر میکنم..

 

گفتن امید داشته باشید.. سخته..خدایی سخته...ولی خب چاره ای نیست. ادمیزاد به امید زنده س. ایشالا همه چی درست میشه...

 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱/۱۱/۰۲
پناه

نظرات  (۱)

علاوه بر نوشتن یه وقتایی هم باید نشست یه گوشه و سنگینی سینه رو با اشک سبک کرد ...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی